گزارشی از حضور امیرالمومنین علی علیه السلام در کربلا
… عن رجل من بنی ضبّه : شَهِدتُ عَلِیّا علیه السلام حینَ نَزَلَ کَربَلاءَ ، فَانطَلَقَ فَقامَ ناحِیَهً ، فَأَومَأَ بِیَدِهِ، فَقالَ: مُناخُ رِکابِهِم أمامَهُ ، ومَوضِعُ رِحالِهِم عَن یَسارِهِ ، فَضَرَبَ بِیَدَیهِ الأَرضَ ، فَأَخَذَ مِنَ الأَرضِ قَبضَهً ، فَشَمَّها فَقالَ : واحَبَّذَا الدِّماءُ یُسفَکُ فیهِ .ثُمَّ جاءَ الحُسَینُ علیه السلام فَنَزَلَ کَربَلاءَ . قالَ الضَّبِّیُّ : فَکُنتُ فِی الخَیلِ الَّتی بَعَثَهَا ابنُ زِیادٍ إلَى الحُسَینِ علیه السلام ؛ فَلَمّا قَدِمتُ فَکَأَنَّما نَظَرتُ إلى مَقامِ عَلِیٍّ علیه السلام وإشارَتِهِ بِیَدِهِ ، فَقَلَبتُ فَرَسی، ثُمَّ انصَرَفتُ إلَى الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام فَسَلَّمتُ عَلَیهِ ، وقُلتُ لَهُ : إنَّ أباکَ کانَ أعلَمَ النّاسِ ، وإنّی شَهِدتُهُ فی زَمَنِ کَذا وکَذا قالَ : کَذا وکَذا ، وإنَّکَ ـ وَاللّه ِ ـ لَمَقتولٌ السّاعَهَ . قالَ : فَما تُریدُ أن تَصنَعَ أنتَ ؟ أتَلحَقُ بِنا ، أم تَلحَقُ بِأَهلِکَ ؟ قُلتُ : وَاللّه ِ ، إنَّ عَلَیَّ لَدَینا ، وإنَّ لی لَعِیالاً ، وما أظُنُّ إلّا سَأَلحَقُ بِأَهلی . قالَ : أمّا لا ، فَخُذ مِن هذَا المالِ حاجَتَکَ ـ وإذا مالٌ مَوضوعٌ بَینَ یَدَیهِ ـ قَبلَ أن یَحرُمَ عَلَیکَ ، ثُمَّ النَّجاءَ ، فَوَاللّه ِ ، لا یَسمَعُ الدّاعِیَهَ أحَدٌ ولا یَرَى البارِقَهَأحَدٌ ولا یُعینُنا ، إلّا کانَ مَلعونا عَلى لِسانِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله .
قالَ : قُلتُ : وَاللّه ، لا أجمَعُ الیَومَ أمرَینِ : آخُذُ مالَکَ ، وأخذُلُکَ . فَانصَرَفَ وتَرَکَهُ .
ترجمه:
ابن حجر عسقلانی در المطالب العالیه ج ۴ ص ٣٢۶ ح ۴۵١٧ .مینویسد: مردى از قبیله بنى ضَبّه گفت: هنگامى که على علیه السلام در کربلا فرود آمد، من حاضر بودم. ایشان رفت و در کنارى ایستاد و با دستش اشاره کرد و فرمود: «آنجا جایگاه فرود آمدن مَرکب هایشان و سمت چپ، جاى بار و بُنه شان است». سپس با دستانش به زمین زد و مُشتى از خاک آن را برگرفت و آن را بویید و فرمود : «وه که چه خون هایى بر آن، ریخته مى شود!» . بعدها حسین علیه السلام آمد و در کربلا فرود آمد. من در میان سوارانى بودم که ابن زیاد آنها را به سوى حسین علیه السلام روانه کرده بود. هنگامى که رسیدم گویى به جایگاه على علیه السلام و اشاره با دستش مى نگریستم. اسبم را چرخاندم و به سوى حسین بن على علیه السلام بازگشتم و بر او سلام دادم و به او گفتم: پدرت داناترینِ مردم بود و من در فلان موقع کنارش بودم. او چنین و چنان فرمود . به خدا سوگند، تو در این زمان ، کُشته مى شوى! حسین علیه السلام فرمود: «تو مىخواهى چه کنى؟ آیا به ما مىپیوندى، یا به خانواده ات ملحق مىشوى ؟» گفتم: به خدا سوگند من فردى بدهکار و عیالوارم. به خانواده ام ملحق مىشوم. حسین علیه السلام فرمود: «حال که به ما نمىپیوندى نیازت را از این مال (مالى که پیشِ رویش نهاده شده بود) بردار پیش از آن که بر تو حرام شود . سپس خود را نجات بده که ـ به خدا سوگند ـ هر کس فریاد یاریخواهىِ ما و برق شمشیرها را ببیند و یارى مان ندهد، بر زبان پیامبر صلى الله علیه و آله لعن شده است» . گفتم: به خدا سوگند، امروز هر دو کار را با هم انجام نمى دهم. مالت را بگیرم و رهایت کنم؟! مرد ضَبّى، باز گشت و حسین علیه السلام را وا نهاد.
منبع :
المطالب العالیه، ابن حجر عسقلانی: ج ۴ ص ٣٢۶ ح ۴۵١٧:
************************
مقتل امام حسین علیه السلام
رسیدن امام حسین علیه السلام به کربلا:
عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبیه عن جدّه [زین العابدین] علیهم السلام: سارَ [الحُسَینُ علیه السلام ] حَتّى نَزَلَ کَربَلاءَ فَقالَ : أیُّ مَوضِعٍ هذا ؟ فَقیلَ: هذا کَربَلاءُ یَابنَ رَسولِ اللّه ِ .فَقالَ: هذا ـ وَاللّه ِ ـ یَومُ کَربٍ وبَلاءٍ وهذَا المَوضِعُ الَّذی یُهَراقُ فیهِ دِماؤُنا ، ویُباحُ فیهِ حَریمُنا.
ترجمه:
شیخ صدوق در کتاب امالی ـ به نقل از عبد اللّه بن منصور، از امام صادق از پدرش امام باقر از جدّش امام زین العابدین علیهم السلام ـ : حسین علیه السلام حرکت کرد تا در کربلا فرود آمد و پرسید: «نام این سرزمین چیست ؟» . گفتند: اى فرزند پیامبر خدا! این جا کربلاست. حسین علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند، این، روزِ کرب و بلاست و این جا، همان جایى است که خون هاى ما در آن ریخته و حرمت ما شکسته مى شود» .
منبع :
أمالی شیخ صدوق : ص ٢١٩ ح ٢٣٩ ، بحار الأنوار علامه مجلسی: ج ۴۴ ص ٣١۵ ح ١:
**************************
مقتل امام حسین علیه السلام
زیارت ناحیه مقدسه (گوشه ای از هتک حرمت به سید الشهدا از زبان امام زمان)
السَّلامُ عَلى مَن هُتِکَت حُرمَتُهُ، السَّلامُ عَلى مَن اُریقَ بِالظُّلمِ دَمُهُ، السَّلامُ عَلَى المُغَسَّلِ بِدَمِ الجِراحِ، السَّلامُ عَلَى المُجَرَّعِ بِکَأساتِ الرِّماحِ، السَّلامُ عَلَى المُضامِ المُستَباحِ، السَّلامُ عَلَى المَهجورِ فِی الوَرى، السَّلامُ عَلى مَن تَوَلّى دَفنَهُ أهلُ القُرى، السَّلامُ عَلَى المَقطوعِ الوَتینِ، السَّلامُ عَلَى المُحامی بِلا مُعینٍ.
ترجمه:
سلام بر کسى که حُرمتش را هتک کردند ! سلام بر کسى که خونش را ستمکارانه ریختند ! سلام بر شسته شده به خونِ زخم ! سلام بر نوشیده از کاسه نیزه ها ! سلام بر ستم دیده حق بُرده شده اى که حقّش را حلال شمردند ! سلام بر مهجور شده میان مردم ! سلام بر آن که روستانشینان ، عهده دار به خاک سپردنش شدند ! سلام بر آن که رگ قلبش بُریده شده ! سلام بر حمایتگر بدون یاور!
منبع :
المزار الکبیر ابن مشهدی، ص ۴٩۶، بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ١٠١ ص ٣١٧:
***********************
مقتل امام حسین علیه السلام
جریان بی تابی حضرت زینب کبری سلام الله علیها در شب عاشورا
تاریخ الطبری عن الحارث بن کعب وأبی الضّحاک عن علیّ بن الحسین بن علیّ [زین العابدین] علیه السلام: إنّی جالِسٌ فی تِلکَ العَشِیَّهِ الَّتی قُتِلَ أبی صَبیحَتَها، وعَمَّتی زَینَبُ عِندَی تُمَرِّضُنی، إذِ اعتَزَلَ أبی بِأَصحابِهِ فی خِباءٍ لَهُ، وعِندَهُ حُوَیٌّ مَولى أبی ذَرٍّ الغِفارِیِّ، وهُوَ یُعالِجُ سَیفَهُ ویُصلِحُهُ، وأبی یَقولُ:
یا دَهرُ اُفٍّ لَکَ مِن خَلیلِ
کَم لَکَ بِالإِشراقِ وَالأَصیلِ
مِن صاحِبٍ أو طالِبٍ قَتیلِ
وَ الدَّهرُ لا یَقنَعُ بِالبَدیلِ
و إنَّمَا الأَمرُ إلَى الجَلیلِ
و کُلُّ حَیٍّ سالِکُ السَّبیلِ
قالَ: فَأَعادَها مَرَّتَینِ أو ثَلاثا حَتّى فَهِمتُها، فَعَرَفتُ ما أرادَ، فَخَنَقَتنی عَبرَتی، فَرَدَدتُ دَمعی ولَزِمتُ السُّکونَ، فَعَلِمتُ أنَّ البَلاءَ قَد نَزَلَ، فَأَمّا عَمَّتی فَإِنَّها سَمِعَت ما سَمِعتُ، وهِیَ امرَأَهٌ و فِی النِّساءِ الرِّقَّهُ وَالجَزَعُ، فَلَم تَملِک نَفسَها أن وَثَبَت تَجُرُّ ثَوبَها، وإنَّها لَحاسِرَهٌ حَتَّى انتَهَت إلَیهِ، فَقالَت: وَاثُکْلاه! لَیتَ المَوتَ أعدَمَنِی الحَیاهَ! الیَومَ ماتَت فاطِمَهُ اُمّی وعَلِیٌّ أبی وحَسَنٌ أخی! یا خَلیفَهَ الماضی وثِمالَ الباقی. قالَ: فَنَظَرَ إلَیهَا الحُسَینُ علیه السلام فَقالَ: یا اُخَیَّهُ لا یُذهِبَنَّ حِلمَکِ الشَّیطانُ قالَت: بِأَبی أنتَ واُمّی یا أبا عَبدِ اللّه، استَقتَلتَ نَفسی فِداکَ! فَرَدَّ غُصَّتَهُ وتَرَقرَقَت عَیناهُ، وقالَ: لَو تُرِکَ القَطا لَیلاً لَنامَ قالَت: یا وَیلَتى أفَتُغصَبُ نَفسُکَ اغتِصابا، فَذلِکَ أقرَحُ لِقَلبی، وأشَدُّ عَلى نَفسی! ولَطَمَت وَجهَها، وأهوَت إلى جَیبِها وشَقَّتهُ، وخَرَّت مَغشِیّا عَلَیها. فَقامَ إلَیهَا الحُسَینُ علیه السلام، فَصَبَّ عَلى وَجهِهَا الماءَ، وقالَ لَها: یا اُخَیَّهُ ، اتَّقِی اللّه و تَعَزَّی بِعَزاءِ اللّه، وَاعلَمی أنَّ أهلَ الأَرضِ یَموتون، وأنَّ أهلَ السَّماءِ لا یَبقَون، وأنَّ کُلَّ شَیءٍ هالِکٌ إلّا وَجهَ اللّه الَّذی خَلَقَ الأَرضَ بِقُدرَتِهِ، ویَبعَثُ الخَلقَ فَیَعودونَ و هُوَ فَردٌ وَحدَهُ، أبی خَیرٌ مِنّی، واُمّی خَیرٌ مِنّی، وأخی خَیرٌ مِنّی، ولی ولَهُم ولِکُلِّ مُسلِمٍ بِرَسولِ اللّه ِ اُسوَهٌ. قالَ: فَعَزّاها بِهذا ونَحوِهِ، وقالَ لَها: یا اُخَیَّهُ، إنّی اُقسِمُ عَلَیکِ فَأَبِرِّی قَسَمی، لا تَشُقّی عَلَیَّ جَیبا، ولا تَخمُشی عَلَیَّ وَجها، ولا تَدعی عَلَیَّ بِالوَیلِ وَالثُّبورِ إذا أنَا هَلَکتُ. قالَ: ثُمَّ جاءَ بِها حَتّى أجلَسَها عِندی، وخَرَجَ إلى أصحابِهِ، فَأَمَرَهُم أن یُقَرِّبوا بَعضَ بُیوتِهِم مِن بَعضٍ، وأن یُدخِلُوا الأَطنابَ بَعضَها فی بَعضٍ، وأن یَکونوا هُم بَینَ البُیوتِ إلَا الوَجهَ الَّذی یَأتیهِم مِنهُ عَدُوُّهُم.
ترجمه: تاریخ الطبرى ـ به نقل از حارث بن کعب و ابو ضحّاک، از امام زین العابدین علیه السلام ـ: در شبى که بامدادش پدرم به شهادت رسید نشسته بودم و عمّه ام زینب علیهاالسلام از من پرستارى مىکرد که پدرم از یارانش کناره گرفت و به خیمه خود رفت و حُوَى غلام ابو ذر غِفارى نزدش بود و به اصلاح و پرداختِ شمشیر ایشان مشغول بود و پدرم مىخواند:
«اى روزگار! اُف بر دوستى ات! چه قدر بامدادها و شامگاه هایى داشته اى که در آنها، همراه و یا جوینده اى کُشته شده که روزگار، از آوردن همانندش ناتوان است ! و کار با [ خداى ] بزرگ است و هر زنده اى این راه را مى پیماید». دو یا سه بار این شعر را خواند تا آن جا که فهمیدم و دانستم که منظورش چیست. گریه راه گلویم را بست؛ ولى بغضم را فرو خوردم و هیچ نگفتم و دانستم که بلا فرود مىآید؛ امّا عمه ام نیز آنچه را من شنیدم، شنید و چون مانند دیگر زنان، دلْ نازک و بىتاب بود نتوانست خود را نگاه دارد. بیرون پرید و در حالى که لباسش را بر روى زمین مىکشید و درمانده شده بود، خود را به امام علیه السلام رساند و گفت: وا مصیبتا! کاش مُرده بودم. امروز [ گویى ] مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن در گذشته اند. اى جانشینِ گذشتگان و پناه باقى ماندگان! امام حسین علیه السلام به او نگریست و فرمود: «خواهرم ! شیطان بردبارى ات را نبرَد» زینب علیهاالسلام گفت: اى ابا عبد اللّه ! پدر و مادرم فدایت ! خود را آماده کشته شدن کرده اى! جانم فدایت! حسین علیه السلام اندوهش را فرو بُرد و اشک در چشمانش جمع شد و فرمود : «اگر مرغ سنگخواره را شبى آزاد بگذارند مىخوابد» . زینب علیهاالسلام گفت : واى بر من ! آیا چنین سخت در زیر فشارى؟ همین دلم را بیشتر ریش مى کند و بر من سخت مى آید. آن گاه به صورت خود زد و گریبان چاک کرد و بیهوش شد و افتاد . امام حسین علیه السلام به سویش آمد و آب بر صورتش زد و به او گفت: خواهرم ! از خدا پروا کن و به تسلّى بخشىِ او آرام باش. بدان که زمینیان مىمیرند و آسمانیان باقى نمىمانند و هر چیزى از میان مى رود جز ذات خدا که با قدرتش زمین را آفریده است و مردم را برمىانگیزد تا همه باز گردند و او تنها بمانَد. پدرم از من بهتر بود . مادرم از من بهتر بود . برادرم از من بهتر بود و سرمشق من و آنان و هر مسلمانى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است». امام حسین علیه السلام با این سخن و مانند آن او را تسلّا داد و به او فرمود: «خواهرم! تو را سوگند مىدهم که به این [سفارشم] عمل کنى: بر [ مرگ ] من گریبانْ چاک مده و صورت مخراش و چون در گذشتم ناله و فغان مکن» سپس او را آورد و کنار من نشاند و به سوى یارانش برگشت و به آنان فرمان داد تا خیمه هاى خود را به یکدیگر نزدیک کنند و طناب هاى خیمه ها را در هم بتابند و خودشان در میان خیمه ها قرار بگیرند و فقط سمتى را که دشمن از طریق آن مى آید باز بگذارند.
منبع :
تاریخ الطبری : ج ۵ ص ۴٢٠ ، الکامل فی التاریخ : ج ٢ ص ۵۵٩
*************************
مقتل امام حسین علیه السلام
ولادت حضرت زینب(س) و روضه خوانی پیامبر(ص)
زمانی که خبر تولد نوزاد عزیز، به گوش رسول خدا (ص ) رسید. رسول خدا (ص ) براى دیدار او به منزل دخترش حضرت فاطمه زهرا (س ) آمد و به دختر خود فاطمه (س ) فرمود:
((دخترم ، فاطمه جان ، نوزادت را برایم بیاور تا او را ببینم )).
وقتی فاطمه(س) کودک را به محضر رسول خدا(ص) آورد، پیامبر(ص) فرزند دلبند زهراى عزیزش را در آغوش کشیده صورت خود را به صورت او گذاشت و صدایش به گریه بلند شد به گونه ای که اشک های مبارکش بر گونه هایش جاری گشت. فاطمه (س) پرسید: پدرم، چرا گریه مى کنى؟! خداوند چشمانتان را گریان نکند.
رسول خدا (ص ) فرمود: ((دخترم، فاطمه جان! همانا این دختر به زودی به بلاهای سختی دچار می گردد که از پی آن بلاها مصیبت های بزرگ دیگری بر وی وارد می شود.
اى پاره تن من و روشنى چشمانم ، فاطمه جان ، هر کسى که بر زینب و مصایب او بگرید ثواب گریستن کسى را به او مى دهند که بر دو برادر او حسن و حسین گریه کند. و سپس نام زینب را برایش برگزید.
متن عربی:
و لما ولدت السیده زینب (علیها السلام) أخبر النبی الکریم بذلک ، فأتى منزل إبنته فاطمه ، و قال : یا بنیه إیتینی ببنتک المولوده. فلما أحضرتها أخذها النبی و ضمها إلى صدره الشریف ، و وضع خده على خدها فبکى بکاءً شدیداً عالیاً، وسالت دموعه على خدیه. فقالت فاطمه : مم بکاؤک ، لا أبکى الله عینک یا أبتاه.
فقال : یا بنتاه یا فاطمه ، إن هذه البنت ستبلى ببلایا و ترد علیها مصائب شتى ، و رزایا أدهى. یا بضعتی و قره عینی ، إن من بکى علیها ، و على مصائبها یکون ثوابه کثواب من بکى على أخویها. ثم سماها زینب. (۱)
منابع:
۱ ـ ناسخ التواریخ ، المجلد الخاص بحیاه السیده زینب ، المسمى بـ ( الطراز المذهب فی أحوال سیدتنا زینب .) ،زینب الکبرى علیها السلام من المهد الى اللحد- السید محمد کاظم القزوینی- ص۳۳