روضه امام جواد علیه السلام
نوای آب آب از نای مردی خسته می آید
صدای العطش از حجره ی در بسته می آید
به ام الفضل گو یک لحظه ساکت شو
ز جنت فاطمه با پهلوی بشکسته می آید
******
دردا که گشت با من بیگانه یار جانی
بادست خود مرا کشت لبتشنه در جوانی
من از نفس فتادم، برخاک رخ نهادم
او می زند به مرگم، لبخند شادمانی
ای بلبلان بنالید ای لاله ها بریزید
شد باغبان دل را گلزار جان خزانی
غم ها به دل نهفتم دردم به کس نگفتم
بردم به گور با خود صد غصه ی نهانی
لب تشنه ام ثوابی، ای ام فضل آبی
بالله این نباشد پاداش مهربانی
بر دیده ام ستاره در سینه ام شراره
با قلب پاره پاره رفتم ز دار فانی
حالا دلها را ببریم کاظمین برای عربت امام جواد علیه السلام گریه کنیم. ام الفضل آقا را مسموم کرد. امام جواد علیه السلام صدا می زدند جگرم از تشنگی می سوزد. اما بمیرم برای مظلومیت امام نهم.
ملعونه به کنیز ها دستور داد صدای محمد بن علی جواد را همسایه ها مبادا بشنوند. گفت بیایید پشت درب حجره، کف بزنید هلهله کنید.
آه بمیرم یه وقت صدای ناله ی حضرت قطع شد. تا درب حجره را باز کردند دیدند آقا با لب تشنه جان داده اند.
ام الفضل ملعون دستور داد بدن پسر رسول خدا را بالای پشت بام بردند. کبوتر ها آمدند بالهایشان را باز کردند روی بدن حضرت سایه انداختند. اما بمیرم این کبوتر ها کجا بودند در گرمای کربلا . به جای کبوتر ها اسبها بر بدن عزیز زهرا…
بعد از سه روز بمیرم خدا لعنت شان کنه بدن امام جواد علیه السلام را از بالای بام در کوچه انداختند. شیعیان آمدند بدن آقا را با عزت و احترام برداشتند و گلباران کردند
اما دلها بسوزد بر آن شهیدی که عوض گل روی بدن مبارکش نیزه شکسته بود، شمشیر شکسته بود. وقتی زینب کبری سلام الله علیها آمدند کنار بدن برادرشان در حالت تحیّر بودند. آیا این همان حسین من است که لحظه ای قبل با او خداحافظی کرده بودم. آیا تو برادر منی؟…