سامی یوسف – امام رضا علیه السلام
سامی یوسف – کلید
سامی یوسف – إنَّ فِی الجَنَّه
سلمان گوید:
.
روزی به در خانه ی حضرت زهرا علیهاالسلام رفتم و اذن ورود گرفتم و چون داخل شدم دیدم که حضرت زهرا علیهاالسلام مشغول آسیاب کردن است و دستاس را می چرخاند در حالیکه دستان مبارکش مجروح شده است.عرض کردم: «ای سیده ی زنان و ای مخدره دوران! چرا به فضه دستور نمی دهید تا دستاس نماید.»
جواب فرمود: «پدر بزرگوارم امر فرموده که کارهای خانه یک روز بر عهده ی من و یک روز بر عهده ی فضه باشد و اینک نوبت من است.»
در این سخن بودیم که ناگاه امام حسین علیه السلام در گهواره به گریه درآمد. پس عرض کردم:
«ای سیده ی عالمیان! مرا نیز در کارتان شریک نمایید.»
حضرت فرمود: «تو دستاس کن تا من حسین را آرام نمایم.»
سلمان گوید: «من مشغول دستاس کردن شدم. مدتی بعد بانگ اذان برخاست و من جهت اقامه ی نماز عازم مسجد شدم.»
پس از نماز امیرمؤمنان علیه السلام را گفتم:
«ای امیرمؤمنان! شما اینجا نشسته اید و فاطمه ی زهرا دستان مبارکش از دستاس کردن مجروح شده است.»
پس امیرمؤمنان علیه السلام گریان شد و فورا به خانه رفت. هنوز مدت کوتاهی نگذشته بود که آن حضرت شادمان و خوشحال بازگشتند.
حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«یا علی! گریان رفتی و خندان آمدی؟!»
عرض کرد:
«یا رسول الله! چون وارد خانه شدم، فاطمه را دیدم که از خستگی خوابیده است و دستاس بی آنکه کسی آنرا حرکت دهد می گردد و گهواره ی حسین بی آنکه کسی آنرا بجنباند در حال جنبش است و ندائی می آمد که برای حسین لالائی می گفت و چنین می خواند:
اِنَّ فِی الجَنَّهِ نَهراً مِن لَبَن
لِعَلِی و لِزهرا و حسینٍ و حسن
کلُّ مَن کانَ مُحِبّاً لَهُمُ
یدخُلُ الجَنَّهَ مِن غَیرِ حَزَن» [1] .
پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«یا علی! بشارت باد تو را به بهشت جاویدان و جوی شیر که طعم آن هرگز متغیر نمی شود و بشارت باد دوستان تو را.»
آنگاه فرمود: «یا علی! آیا دانستی که چه کسی دستاس را می چرخانید و چه کسی گهواره را می جنباند.»
عرض کرد: خدا و رسولش بهتر می دانند.»
حضرت فرمود: «آنکه گهواره را می جنباند، جبرئیل و آنکه دستاس را می چرخانید میکائیل بود.» [2]
[1] در بهشت نهری است از شیر، از برای علی و زهرا و حسین و حسن (ع). هر کس دوستدار آنان باشد، بیحساب داخل بهشت میشود.
[2] مدینه المعاجز، سید هاشم بحرانی، ج 3، ص 46 – مناقب آلابیطالب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 88 – بحارالأنوار، مجلسی، ج 44، ص 194.