اربعین امام حسین علیه السلام

اتفاقاتی که تا چهل روز بعد از شهادت امام حسین(ع) ادامه داشت

زراره از قول امام صادق(ع)‌نقل نمود که حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

اى زراره آسمان تا چهل روز بر حسین بن على علیهما السّلام خون بارید و زمین تا چهل روز تار و تاریک بود و خورشید تا چهل روز گرفته و نورش سرخ بود و کوهها تکه تکه شده و پراکنده گشتند و دریاها روان گردیده و فرشتگان تا چهل روز بر آن حضرت گریستند و هیچ زنى از ما اهل بیت خضاب نکرد و روغن به خود نمالید و سرمه نکشید و موهایش را شانه نزد تا وقتى که سر عبید اللَّه بن زیاد را به نزد ما فرستادند و پیوسته بعد از شهادت آن حضرت چشمان، اشک آلود بود و هر گاه جدّم یاد آن حضرت را مى‏نمود محاسنش از اشک خیس مى‏گشت بطورى که هر کس آن جناب را مى‏دید به حالش ترحّم نموده و از گریه‏اش به گریه مى‏افتاد…

متن عربی:

وَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّه بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْبَصْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ أَبِی یَعْقُوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَهَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا زُرَارَهُ إِنَّ السَّمَاءَ بَکَتْ عَلَى الْحُسَیْنِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالدَّمِ وَ إِنَّ الْأَرْضَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ وَ إِنَّ الشَّمْسَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِالْکُسُوفِ وَ الْحُمْرَهِ وَ إِنَّ الْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَ انْتَثَرَتْ وَ إِنَّ الْبِحَارَ تَفَجَّرَتْ وَ إِنَّ الْمَلَائِکَهَ بَکَتْ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً عَلَى الْحُسَیْنِ ع وَ مَا اخْتَضَبَتْ مِنَّا امْرَأَهٌ وَ لَا ادَّهَنَتْ وَ لَا اکْتَحَلَتْ- وَ لَا رَجَّلَتْ حَتَّى أَتَانَا رَأْسُ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ زِیَادٍ وَ مَا زِلْنَا فِی عَبْرَهٍ بَعْدَهُ وَ کَانَ جَدِّی إِذَا ذَکَرَهُ بَکَى حَتَّى تَمْلَأَ عَیْنَاهُ لِحْیَتَهُ وَ حَتَّى یَبْکِیَ لِبُکَائِهِ رَحْمَهً لَهُ مَنْ رَآه‏…

منبع:

کامل الزیارات، ص: ۸۱

*********************

آمدن جابر بن عبد الله انصاری در اربعین به کربلا و کیفیت زیارت او

عطیه گفت: ما بیرون رفتیم با جابر بن عبد اللّه انصارى به جهت زیارت قبر حضرت حسین علیه السّلام، پس زمانى که به کربلا وارد شدیم جابر نزدیک فرات رفت و غسل کرد، پس جامه را لنگ خود کرد و جامه دیگر را بر دوش افکند، پس گشود بسته‏اى را که در آن سعد بود و بپاشید از آن بر بدن خود، پس به جانب قبر روان شد و گامى برنداشت مگر با ذکر خدا تا نزدیک قبر رسید، مرا گفت که: دست مرا بر قبر گذار.

من دست وى را بر قبر گذاشتم، چون دستش به قبر رسید بى‏هوش بر روى قبر افتاد، پس آبى بر وى پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت: یا حسین، پس گفت:

حبیب لا یجیب حبیبه!؟  آیا دوست جواب نمى‏دهد دوست خود را؟ پس گفت: کجا توانى جواب دهى و حال آن که در گذشته از جاى خود رگهاى گردن تو، و آویخته شده بر پشت و شانه تو، و جدایى افتاده ما بین سر و تن تو، پس شهادت مى‏دهم که: تو مى‏باشى فرزند خیر النّبیّین، و پسر سیّد المؤمنین، و فرزند هم سوگند تقوى و سلیل هدى و خامس اصحاب کساء، و پسر سیّد النّقباء، و فرزند فاطمه علیها السّلام سیّده زن‏ها. و چگونه چنین نباشى و حال آن که پرورش داده تو را پنجه سیّد المرسلین و پروریده شدى در کنار متقین، و شیر خوردى از پستان ایمان، و بریده شدى از شیر به اسلام، و پاکیزه بودى در حیات و ممات، همانا دل‏هاى مؤمنین خوش نیست به جهت فراق تو و حال آن که شکّى ندارد در نیکویى حال تو، پس بر تو باد سلام خدا و خشنودى او، و همانا شهادت مى‏دهم که تو گذشتى بر آنچه گذشت بر آن برادر تو یحیى بن زکریّا.

پس جابر گردانید چشم خود را بر دور قبر و شهدا را سلام کرد بدین طریق:

السّلام علیکم أیّتها الارواح الّتى حلّت بفنائک قبر الحسین علیه السّلام، و اناخت برحله، اشهد انّکم اقمتم الصّلاه، و آتیتم الزّکاه، و امرتم بالمعروف، و نهیتم عن المنکر، و جاهدتم الملحدین، و عبدتم اللّه حتى اتاکم الیقین.

پس گفت: سوگند به آن که برانگیخت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را به نبوّت حقّه که ما شرکت کردیم شما را در آنچه داخل شدید در آن.

عطیّه گفت، به جابر گفتم: چگونه ما با ایشان شرکت کردیم و حال آن که فرود نیامدیم ما وادیى را، و بالا نرفتیم کوهى را، و شمشیرى نزدیم و امّا این گروه پس جدایى افتاده ما بین سر و بدنشان و اولادشان یتیم و زنانشان بیوه گشته؟

جابر گفت: اى عطیّه! شنیدم، از حبیب خود رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که مى‏فرمود:

هر که دوست دارد گروهى را، با ایشان محشور شود. و هر که دوست داشته باشد عمل قومى را شریک شود در عمل ایشان، پس قسم به خداوندى که محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را به راستى برانگیخته که نیّت من و اصحابم بر آن چیزى است که گذشته بر او حضرت حسین علیه السّلام و یاورانش.

پس جابر گفت: ببرید مرا به سوى خانه‏هاى کوفه.

پس چون پاره‏اى راه رفتیم به من گفت: اى عطیّه! آیا وصیّت کنم تو را و گمان ندارم که برخورم تو را پس از این سفر، و آن وصیّت این است که دوست دار دوست آل محمّد را مادامى‏که ایشان را دوست دارد، و دشمن دار دشمن آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را تا چندى که دشمن است با ایشان اگر چه روزه‏دار و نمازگزار باشند، و مدارا کن با دوست آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم اگر چه بلغزد از ایشان پایى از بسیارى گناهان و استوار و ثابت بماند پاى دیگر ایشان از راه دوستى ایشان، همانا دوست ایشان بازگشت نماید به بهشت و دشمن ایشان بازگردد به دوزخ.   

متن عربی:

عن‏ عطیه العوفی‏، قال‏: خرجت‏ مع‏ جابر ابن‏ عبد اللّه‏ الأنصاری‏ زائرا قبر الحسین‏ بن‏ علی‏ فلما وردنا کربلاء، دنا جابر من‏ شاطئ‏ الفرات‏ فاغتسل‏، ثم‏ اتزر بإزار و ارتدى‏ بآخر، ثم‏ فتح‏ صرّه فیها سعد فنثره‏ على‏ بدنه‏، ثم‏ إنّه‏ لم‏ یخط خطوه إلّا ذکر فیها اللّه‏ تعالى‏، حتى‏ إذا دنا من‏ القبر قال‏: المسنیه یا عطیّه! فألمسته‏، فخر على‏ القبر مغشیا علیه‏، فرششت‏ علیه‏ شیئا من‏ الماء، فلما أفاق‏ قال‏: یا حسین‏ یا حسین‏- ثلاثا- ثمّ‏ قال‏: حبیب‏ لا یجیب‏ حبیبه‏، و أنى‏ لک‏ بالجواب‏، و قد شخبت‏ أوداجک‏ على‏ أثباجک‏، و فرق‏ بین‏ رأسک‏ و بدنک‏؟ فأشهد أنّک‏ ابن‏ خاتم‏ النبیین‏، و ابن‏ سید الوصیین‏، و حلیف‏ التقى‏، و سلیل‏ الهدى‏، و خامس‏ أصحاب‏ الکساء، و ابن‏ سید النقباء، و ابن‏ فاطمه سیده النساء، و مالک‏ لا تکون‏ هکذا، و قد

غذتک کفّ محمّد سید المرسلین، و ربیت فی حجور المتقین، و أرضعت من ثدی الإیمان، و فطمت حیا، و طبت عیشا، غیر أنّ قلوب المؤمنین غیر طیبه بفراقک، و لا شاکه فی الخیره لک، فعلیک سلام اللّه و رضوانه، فأشهد أنک مضیت على ما مضى یحیى بن زکریا.

قال عطیه: ثمّ جال ببصره حول القبر، فقال: السلام علیکم أیتها الأرواح الطیبه التی بفناء الحسین أناخت برحله؟ أشهد أنکم قد أقمتم الصلاه، و آتیتم الزکاه، و أمرتم بالمعروف، و نهیتم عن المنکر، و عبدتم اللّه حتى أتاکم الیقین، فو الذی بعث محمّدا صلّى اللّه علیه و آله بالحق لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه.

قال عطیّه: فقلت لجابر بن عبد اللّه: فکیف و لم نهبط وادیا، و لم نعل جبلا، و لم نضرب بسیف، و القوم قد فرق بین رءوسهم و أبدانهم، فاوتمت الأولاد، و ارملت الأزواج؟ فقال لی: یا عطیه! سمعت جدّه رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله، قال: «من أحبّ قوما حشر معهم، و من أحبّ عمل قوم اشرک فی عملهم».

أحدر بی نحو أبیات کوفان، فلما صرنا فی الطریق، قال: یا عطیه! هل اوصیک، و ما أظننی بعد هذه السفره الاقیک؟ أحب محبّ آل محمّد ما أحبهم، و أبغض مبغض آل محمد ما أبغضهم، و إن کانوا صوّاما قوّاما.- مقتل الحسین(ع)، الخوارزمی ،ج‏۲،ص:۱۹۱-

 منابع:

بحار الانوار، ج ۶۸، ص ۱۳۰، به نقل از بشاره المصطفى، ص ۷۴ و ۷۵٫

مقتل الحسین(ع)، الخوارزمی ،ج‏۲،ص:۱۹۱

*******************

ورود اهل بیت علیهم السلام به کربلا در روز اربعین و مواجهه با جابر

قَالَ الرَّاوِی وَ لَمَّا رَجَعَ نِسَاءُ الْحُسَیْنِ ع وَ عِیَالُهُ مِنَ الشَّامِ وَ بَلَغُوا الْعِرَاقَ قَالُوا لِلدَّلِیلِ مُرَّ بِنَا عَلَى طَرِیقِ کَرْبَلَاءَ فَوَصَلُوا إِلَى مَوْضِعِ الْمَصْرَعِ فَوَجَدُوا جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیَّ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ جَمَاعَهً مِنْ بَنِی هَاشِمٍ وَ رِجَالًا مِنْ آلِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَدْ وَرَدُوا لِزِیَارَهِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ ع فَوَافَوْا فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ تَلَاقَوْا بِالْبُکَاءِ وَ الْحُزْنِ وَ اللَّطْمِ وَ أَقَامُوا الْمَآتِمَ الْمُقْرِحَهَ لِلْأَکْبَادِ وَ اجْتَمَعَ إِلَیْهِمْ نِسَاءُ ذَلِکَ السَّوَادِ فَأَقَامُوا عَلَى ذَلِکَ أَیَّاماً فَرُوِیَ عَنْ أَبِی حُبَابٍ الْکَلْبِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا الْجَصَّاصُونَ قَالُوا کُنَّا نَخْرُجُ إِلَى الْجَبَّانَهِ فِی اللَّیْلِ‏ عِنْدَ مَقْتَلِ الْحُسَیْنِ ع فَنَسْمَعُ الْجِنَّ یَنُوحُونَ عَلَیْهِ فَیَقُولُونَ:

مسح الرّسول جبینه‏             فله بریق فی الخدود

ابواه من علیا قریش                   جدّه خیر الجدود

چون اهل البیت به مرقد مطهّر حسین علیه السّلام رسیدند جابر بن عبد اللَّه انصارى و جمعى از بنى هاشم و مردانى از آنها را یافتند که براى زیارت قبر حسین علیه السّلام فرا رسیده بودند، همگان در یک زمان به عزادارى و نوحه سرایى پرداختند و سوگوارى جگرسوزى بر پا نمودند، و زنان آن آبادى نیز با ایشان به عزادارى پرداختند و چند روز در کربلا اقامت کردند.

از ابى جناب کلبى روایت شده که گچکاران بدو حدیث کردند و گفتند: ما شب ها به جبّانه نزد قتلگاه حسین علیه السّلام مى ‏رفتیم و نوحه جنّیان را مى‏ شنیدیم که نوحه مى‏ کردند و مى‏ گفتند:

مسح الرّسول جبینه‏

فله بریق فی الخدود

پیامبر به جبینش دست مى‏ کشد، او را چهره‏اى درخشان بود

ابواه من علیا قریش

جدّه خیر الجدود

والدینش از طبقه بالاى قریش بودند، و جدّش بهترین اجداد بود راوى گوید: و آن گاه اهل البیت از کربلا به سوى مدینه کوچیدند.

منبع: اللهوف، ابن طاوس ،ص،۱۹۷٫

*******************

(در بعضی از تواریخ جریان زیارت جابر و عطیّه، از قبر امام حسین (علیه السلام) چنین آمده است: عطیّه می گوید : وقتی که جابر را کنار قبر امام حسین(علیه السلام) آوردم، دستش به قبر رسید، از شدّت گریه و اندوه، بی هوش شد، آب به صورتش پاشیدم، به هوش آمد و سه بار فریاد زد: حبیبی یا حُسَیْنُ، یا  حبیبی حُسَینُ، یا حُسَینُ سپس با کمال خضوع به خواندن زیارت پرداخت… آنگاه نگاه کردم دیدم از جانب جادّه ی شام، یک سیاهی پیدا است، جریان را به جابر گفتم، جابر به غلامش گفت: به طرف آن سیاهی برو، ببین اگر افرادی که می آیند از سپاه عمرسعد هستند، به من خبر بده خود را پنهان کنیم و از ناحیه ی آن ها به ما گزندی نرسد، و اگر امام سجّاد (علیه السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) هستند، به مژدگانی این خبر، تو را در راه خدا آزاد می کنم ( از اینجا روشن می شود که جابر همراه دو نفر بوده یکی عطیّه و دیگری غلامش). غلام با شتاب به سوی آن سیاهی رفت، وقتی که به آن رسید، کاروان اهل بیت (علیهم السلام) را دید، و با شتاب نزد جابر آمد و مژده ی ورود اهل بیت (علیهم السلام) را به او داد. جابر با سر و پای برهنه به استقبال اهل بیت (علیهم السلام) شتافت، وقتی که به هم رسیدند، داغ ها تازه شد و گریه کردند، امام سجّاد (علیه السلام) به جابر فرمود: یا جابِرُ هیهُنا وَاللهِ قُتِلَت رِجالُنا، وَ ذُبِحَت اَطفالُنا، وَ سُبِیَت نِسائُنا و حُرِّقَت خِیامُنا.

:” ای جابر! سوگند به خدا در همین جا مردان ما کشته شدند، و نوجوانان ما سر بریده شدند، و زنان ما به اسارت برده شدند، و خیمه های ما به آتش کشیده شد۲)”. زبان حال حضرت  سجاد علیه السلام جابرنبودی کربلا ! … آن زمانی که ذوالجناح بدون سوار وبازینی واژگون به پشت خیام آمد اهل بیت دور ذوالجناح حلقه زدند یکی می گفت ذوالجناح پدرم کجاست یکی می گفت ذوالجناح برادرم  عزیزم کجاست ام کلثوم بنت الحسین صدازد:

وامحمدا هذا الحسین بالعراء قد سلب العمامه والرداء

وامحمدا این حسین است که عریان وبی لباس برصحراءافتاده است .

همه ازخیمه ها بیرون دویدند                      ولی سالارزینب راندیدند

۱٫بحار الانوار جلد ۴۴ ص ۲۸۱ باب ۳۴     

۲٫”. بشاره المصطفی، طبق نقل اعیان الشیعه، طبق ارشاد ج۴، ص ۴۷٫       

۳ .مقتل معصومین ج۲ ص۴۵  به نقل امیر بیان ش ۵    منبع:

***********************

متن روضه اربعین امام حسین علیه السلام ـ حجت الاسلام پناهیان

من دل زینبُ به شما معرفی کنم. وقتی کاروان برگشت به سمت مدینه، یزید از بس نابود شده بود در اثر فشاری که به اهل بیت آورده بود، گفت دیگه این کاروانُ اذیت نکنید.

به ساربان گفت دیگه اذیت نکنید با احترام ببرید. می خواست دیگه اینجوری برا خودش آبرو درست بکنه. که ما به اهل بیت احترام گذاشتیم.

چقدر بچه های حسین مقاومت کردن تا کار به اینجا رسید. چقدر زجر کشیدن تا کار به اینجا رسید.

خب این کاروان رو آوردن، خسته، کوفته، بی حسین. زینب می خواد برسه، وارد شهر مدینه بشه. نزدیکی های شهر مدینه اطراق کردن، خیمه زدن.

دیگه فردا روز بشه وارد مدینه بشن. مردم به استقبال می خوان بیان. حالا زینب چه دلی داره؟ تو بگو؟ به خدا مرگبارترین لحظه ها اونجاست.

از همون جا زینب مریض شد. کربلا مریض نشد. شام مریض نشد. برگرده خانه ی خالی حسینشو ببینه. می دونید یعنی چی؟

دیگه می تونه بدون حسین مدینه رو تحمل کنه زینب؟ بغض گلوگیر نمیاد؟ خفه کنه زینبُ؟! مریض شد. یک سال و خورده ای بیشتر دوام نیاورد.

اطباء می گفتن چیزیش نیست این خانم.

حالا زینبی که تو این حال و هواست، برگشت به خانمای کاروان گفت، کسی از طلاجات و دارایی ها چیزی پیشش مونده بیاره؟از غارت حفظ شده باشه؟ آوردن همه رو تو دستمال کوچیکی ریختن آخرین دارایی هاشونُ. خانم اینا رو برای چی می خوای.اینا رو بدید ساربان ازش تشکر کنید ما رو تازیانه نزد. (بحار الانوار ج۴۷ ص۱۹۷)

********************

متن روضه اربعین امام حسین علیه السلام ـ ناشناس

باز آمدم ای همسفر ، ای تشنه کامم من زینبم پیروز بر گشته ز شامم

با کودکان خسته ات باز آمدم من     با یک دل پر غصه و زار آمدم من

خواهم عزای روز عاشورا بگیرم     شاید خدا لطفی کند اینجا بمیرم

اینجا تنت را استخوان بشکسته دیدم     بر سینه ات شمر لعین بنشسته دیدم

دیدم نهاده خنجرش زیر گلویت     آن لحظه دیدی من آمدم روبرویت

روز اربعین اهل بیت وارد کربلا شدند ، مثل برگ خزان زده ، از بالای شترها روی زمین افتادند ، یکی می گوید: حسینم ، یکی می گوید: برادرم ، یکی می گوید : پسرم ، عمه سادات زینب روضه می خواند گفت :

هُنا ذُ بِحَ الحسینَ بِسَیفِ شمرٍ     هُنا قَد تَرَّبُوا مِنُُهُ الجَبینا

گفت : اینجا همان جائی است که شمر سر حسینم را جدا کرد ، اینجا همان جایی بود که پیشانی او را بر خاک زمین نهادند .

هُنا العَباسُ فی یومٍ عَبوسٍ          حِیالَ الماءِ قَد اَمسی رَهِینا ً

(آمد کنار نهر علقمه ، زنها بیایید ، بنی اسد بیایید ، اینجا همان جایی است که روز عاشورا عباسم را جدا کردند )اینجا همان جایی است که روز عاشورا عباس را کنار فرات نگه داشته شد نگذاشتند به خیمه بیاید .

هُنا ذَبَحوا لرَّضِیعَ بِسَهمٍ حِقدِ     فَما رَحِمُوا الصّغارَ المُرضَعِینا

همین جا بود با تیر کینه ، سر علی اصغر شیر خوار را بریدند ، حتی به کودکان شیر خوار رحم نکردند .

هُنا مَزَقوا الخِیامَ و حَرِّ قُوها     و َ قُسِّمَ فَیثُنا فِی الخائِنِینا

همین جا بود که خیمه ها را آتش زدند ،اموال ما را به غارت بردند۱

۱٫    مقتل الحسین ابو مخنف ، ص ۲۰۱ ، سوگنامه آل محمد ، ص ۵۰۰ .

***************

متن روضه اربعین امام حسین علیه السلام ـ ناشناس

بنازم آنکه دائم گفتگوی کربلا دارد             دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد

بیاد کاروان اربعین با گریه می گوید             به هر جا هست زینب رو بسوی کربلا دارد

بیاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته             به کف جامی لبالب از سبوی کربلا دارد

اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش         همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد

اگر خاک رهش بنشست بر روی گنه کاری         گرامی می شود چون آبروی کربلا دارد

بیاد آن قافله دل شکسته ای که روز اربعین آمد کربلا ، شما دیدید اربعین شهدا ، با چه عظمتی ، پدر و مادر و خانواده شهدا را کنار مزار می برند مراقب شان بودند ، دلداری می داند  . اما دلها بسوزد برای این قافله ، تا چشم این زن و بچه به قبرها افتاد خودشان را از بالای شترها به زمین انداختند هر کسی قبری را بغل گرفت ، عمه سادات هم آمد کنار برادر ، یادش میاد خاطرات روز عاشورا ، یادش میاد آن روزی که وارد کربلا شد با چه عزت و احترامی علی اکبر ، قاسم ، عباس زینب را پیاده کردند ، حالا هر چه نگاه می کند نه قاسمی دارد  ، نه عباس ، نه علی اکبری دارد ، حسین جان من زینبم ، برادر یادتِ آن روزی که آمدم گودی قتلگاه ، خیره خیره ، به بدنت نگاه می کردم نمی شناختم از روی تعجب گفتم آیا تو حسین منی ؟ حسین جان امروز تو زینب را نمی شناسی ، برادر اگر این جا نا محرم نبود اثر تازیانه را روی بدنم نشانت می دادم . برادر همه عزیزانت را آوردم اما سراغ رقیه ات را از خواهر نگیر ، که در خرابه شام جان داد .

***********************

متن روضه اربعین امام حسین علیه السلام ـ ناشناس

کاروان اربعین سه روز کنار قبر ابی عبدالله عزاداری کردند ، امام سجاد دید اگر این زن و بچه بیشتر بمانند  هلاک می شوند .

دستور داد بار شتران را ببندند از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند وقتی بارها را بستند ، آماده حرکت شدند همه با ناله و فریاد جهت وداع کنار قبر امام حسین (ع) جمع شدند ، سکینه قبر  بابا را در آغوش گرفت ، گریه  می کند صدا زد :

اَلا یا کربلا نُودِعکِ جِسماً                 بَلا کَفَنٍ وَ غُسلٍ دَفِینا

ای زمین کربلا ! بدنی را در تو به ودیعه گذاردیم ، که بدون غسل و کفن مدفون شد .

اَلا یا کربلا نُودِعکِ رُوحاً                لِاَحمَدَ وَ الوصِیِّ مَعَ الاَمِینا ۱

ای کربلا کسی را در تو به یادگار نهادیم که او روح احمد و وصی اوست .

نقل می کنند : حضرت رباب آمد خدمت امام سجاد ، گفت : آقا من خواهش از شما دارم آقا به من اجازه بده کربلا بمانم آخر نمی توانم قبر حسین را تنها بگذارم ،حسین زهرا کسی را ندارد ، آنهایی که می گویند : رباب یک سال ماند شب و روز برای مصائب حسین گریه می کرد  روزها می آمد در برابر آفتاب می نشست، زیر سایه نمی رفت هر چه می گفتند : اجازه بدهید سایبان درست کنیم زیر سایبان گریه کنید . می گفت : آخر من دیدم بدن حسین زیر آفتاب بود ۲

۱٫ نظری منفرد ، قصه کربلا ، ص ۵۳۱ .

۲٫ سوگنامه آل محمد ، ص ۵۰۰ ، قصه کربلا ، ص۵۴۷ ، کامل بن اثیر ۴/۸۸  .

*****************

متن روضه اربعین امام حسین علیه السلام ـ میثم مطیعی

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ

شوق زیارت است مرا اربعین رسید

دیگر چه طاقت است مرا؟ اربعین رسید

همه رفتند کربلا،امام صادق فرمود: لَو عَلَمَ الْنّاس ما فی زیاره قبر الحسین علیه السلام ، لَماتوا شَوقاً:اگه مردم می دونستند زیارت امام حسین چه خبره،درش چی نهفته است،از شوق می مردند.

یک سالِ آزگار دلم بود و این سوال

آیا لیاقت است مرا؟ اربعین رسید

گفتم که لااقل ز علامات مؤمنین

این یک علامت است مرا اربعین رسید

امام عسکری فرمود: عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ.مؤمن پنج نشانه داره،یکی زیارت اربعین ِ،آقای با کرم،مولای کریم،مارو هم زائر اربعین محسوب کن،ما هم امروز دلمون کربلاست، ما هم دلمون می خواست کنار قدم های جابر به کربلا برسیم ولی نشد

شور قیامت است به پا گِرد مضجعت

آه است و حسرت است مرا اربعین رسید

آقا من جا موندم،دلم می خواست اربعین با پای پیاده بیام کربلا.

من کیستم خسی که به میقات ره نیافت

شوق زیارت است مرا اربعین رسید.

داغ است و غربت است به دل، رفت کاروان

اشک است و خجلت است مرا اربعین رسید

جا مانده ام ز قافله ی کربلاییان

شوق شهادت است مرا اربعین رسید

من هم یکی ز چله نشینان ماتمت

اجر مصیبت است مرا اربعین رسید

أشْهَدُ اَنَّکَ تَشْهَدُ مَقامى وَ تَسْمَعُ کَلامى وَترُدُّ جَواب . آقا صدای من رو میشنوی، اگه ما هم بهت سلام بدیم،تو جواب میدی، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ، اَلسَّلامُ علی شیب الخضیب،السلام علی الخَدِّالتَّریب. ای حسین…..

از دور هم سلام مرا میدهی جواب

لطف تو عادت است مرا اربعین رسید

احسانِ بی حد است تو را ایها العزیز

اشکم بضاعت است مرا اربعین رسید

شاعر: میلاد عرفان پور

راهی شده ست سوی تو بسیار کاروان

با احترام, آمده اینبار کاروان

آقا خیلی زائرات با احترام میان کربلا،خیلی ها بهشون خدمت می کنند،کاروان امام حسین هم روز دوم وقتی رسید کربلا با عزت و احترام همه پیاده شدند،آقا فرمود: اِنزِلوا هذا مَوضِعُ کَربٍ وبَلاءٍ هاهُنا مُناخُ رِکابِنا، ومَحَطُّ رِحالِنا وسَفکُ دِمائِنا، همه پیاده بشید بارو بونه زمین بگذارید،اولیاء مخدره زینب با احترام پیاده شد،عباس مواظب ِ.

راهی شده ست سوی تو بسیار کاروان

با احترام, آمده اینبار کاروان

این کاروان نه سنگ, نه دشنام دیده است

اکرام دیده, سفره ی اطعام دیده است

این بار تازیانه نخورده است کودکی

بی یار و سر پناه، نمرده است کودکی

اینجا کسی ندیده به مقتل, تن حسین

سیلی کسی نخورده پس از خواندن حسین

ای حسین…..

*******************

متن روضه اربعین امام حسین علیه السلام ـ سید مهدی میرداماد

از فراق تو نمردیم و مسیحا نشدیم

چشم ما تار نشد از غم و بینا نشدیم

جای تو دست به دامان طبیبان بودیم

حقمان بود اگر باز مداوا نشدیم

بی تو یک عمر پی هر کس و ناکس رفتیم

گم شدیم آخر از این غفلت و پیدا نشدیم

نام مجنون به روی ماست ولی کو مجنون

وقتی از هجر تو آواره ی صحرا نشدیم

….

خوشبحال اونایی که این چند روز آواره ی بیابون ها بودند، خوشبحال اونایی که الان رسیدن کربلا،الان پاهاشون زخم شده،خوشبحال اونایی که الان خاکی،زخمی،خسته، رسیدن جلو حرم امام حسین،یه نگاه کردن خستگی شون در رفت،آخ قربون حرم قشنگت

….

خاک عالم به سر ما که در این عمر دراز

لحظه ای مشتری یوسف زهرا نشدیم

همه رفتند حرم ما که نرفتیم هنوز

زائر مرقد شش گوشه ی آقا نشدیم

کاش میشد که تو ما را به زیارت ببری

بی تو هرگز بخدا سیر زیارت ما نشدیم

….

یا صاحب الزمان،ان شاءالله یه شب اربعین کنار تو بایستم، شما دست بزنی به سینه ات بگی:امان از دل زینب،منم با زینب زینب گفتنت زیر و رو بشم. ان شاءالله یه اربعین امام زمان برا من و شما روضه بخونه:

….

سه غم آمد به جانوم هر سه یک بار

غریبی و اسیری و غم یار

غریبی و اسیری چاره داره

ولی آخر کشد ما را غم یار

این حرف مال فرداست:

خودم دیدم زبالای بلندی

عزیز مصطفی را سر بریدند

….

کاروان داشت می رسید از راه،دل زینب در التهاب افتاد

دیدی نزدیک کربلا دلت شور میزنه،شدی اینجوری تا حالا؟اصلاً می ری نجف اینجوری نیستی،کاظمین اینجوری نیستی،مشهد اینجوری نیست،فقط جنس جنس کربلاست

کاروان داشت می رسید از راه،دل زینب در التهاب افتاد

تا که چشم ستاره های کبود،بر سر قبر آفتاب افتاد

کاروانی که از هزاران دشت،از سر شوق با سر آمده بود

به مرور غم خودش که رسید،کم کم از مرکب شتاب افتاد

همه خودشون رو انداختن رو خاک

دختری سمت علقمه رفت،مادری سمت قبر کوچک خود

خواهری بر سر مزار خودش،دل به دریا زد و به آب افتاد

اینجا قبر حضرت زینب ِ، اون روزی که امام سجاد تو رو خاک کرد،خواهرتم باتو خاک کرد.

گفت: اگرچه که بی پر آمده است

بی پر و بی برادر آمده است

چشم وا کن که خواهر آمده است

که پس از تو به اضطراب افتاد

زینبی که اسیر مویت بود

بین خون، گرم جستجویت بود

در به در شد درست آن وقتی

که به موی تو پیچ و تاب افتاد

بعد تو خیمه در حصار آمد

از زمین و زمان سوار آمد

به حرم امر برفرار آمد

همه ی خیمه در عذاب افتاد

پای غارت به خیمه ها واشد

دستهای پلید پیدا شد

سر یک گوشواره دعوا شد

سنگ بر شیشه ی گلاب افتاد

داداش تا شب ِ آخر بچه ات هی می گفت:عمه گوشام درد میکنه،همه رو ساکت کردم دخترت رو نتونستم ساکت کنم،داداش:

داغدارم هنوز از کوفه

از گریز رئوس مکشوفه

داغدارم از آن زمانی که

از سر بچه ها حجاب افتاد

تشنگی های تو کویرم کرد

غم دوری تو اسیرم کرد

ماجراهای شام پیرم کرد

کار به مجلس شراب افتاد

خیزران را که غرق خون دیدم

از غرور رقیه ترسیدم

لرزه بر جان بچه های تو و

بر لبت بوسه بی حساب افتاد

هی رو پا بلند شد،عمه بذار من برم جلو،بذار دستش رو بگیرم،بذار سر بابامو بغل کنم،حسین،جلوش رو گرفتم،والا دق می کرد،داداش خیلی طول نکشید،همچین که سرت رو بغل کرد،دید لب هات پاره پاره است،دندونت شکسته است،غیرتی شد دخترت، دیدم هی می زنه تو دهنش،لب هاش رو گذاشت رو لب های خونیت،ای حسین….

**********************

متن روضه اربعین امام حسین علیه السلام ـ سید مهدی میرداماد

امروز کربلا زینب روضه گرفته،مجلس ختم برای حسین برپا کرده،همه هرکدوم یه گوشه ای ایستاده بودند،هر کی یه صورت قبر رو بغل می کرد،هر کی یه جور ناله می زد،نوحه ها فرق می کرد،یکی میگفت: جوانان بنی هاشم بیایید،یکی اون طرف تر میگفت،صدا میزد:گلم تاب ندارد،حرم آب ندارد،یکی اون طرفتر میگفت:سقای دشت کربلا اباالفضل،اباالفضل،اما همه ی این روضه هارو زینب جمع کرد،یه مرتبه دیدند یه خواهری داره ناله میزنه،همه روضه خونها ساکت شدند،گفتند بشنویم زینب چی میگه:آخ، اگر کشتند چرا آبت ندادند…حسین…صدا نمونه تو سینه،معلوم نیست اربعین سال دیگه زنده باشیم یا نه،حسین…..هی خاکهارو میریخت رو سرش،هی میگفت،بیچاره زینب،الان برم مدینه سراغ حسین رو از من بگیرن،جواب چی بدم،بگم حسین و تو گودال جا گذاشتم،ای حسین……..زبون حال میگم،تصورم اینه،میشه زینب کنار قبر برادر قرآن نخونده باشه،آخه از باباش علی یاد گرفت،باباشم میرفت سر قبر مادر میخواست آروم بشه،آخه خود فاطمه وصیت کرد،کجا رفتم،یازهرا،کجا رفتم روز اربعین،قربون دل سوخته ات برم زینب،شاید دلت برا روضه ی مادر تنگ شده،علی فاطمه شو دفن کرد،خودش با دست خودش خاک ریخت،سنگ لحد گذاشت،دستاشو به هم زد نشست رو قبر،شروع کرد قرآن خوندن،آخه زهرا فرموده بود،علی جان نکنه منو دفن کنی زود بری،تنهام نذار،بشین بالا قبرم قرآن بخون،شاید میخواست بگه،وقتی بهم گفتن امامت کیه؟میخوام بگم این آقای غریب بالای قبر،این که داره گریه میکنه…

************************

متن روضه اربعین امام حسین علیه السلام ـ سید مهدی میرداماد

ای دادخواه عترت و قرآن بیابیا

ای زخم دین به تیغ تو درمان بیابیا

فقط منو شما نمیگیم بیابیا

از زخم هر شهید ندا میشود بلند

ای التیام زخم شهیدان بیابیا

تا چند شیعه ناله ی یابن الحسن زند

ای شیعه را پناه و نگهبان بیابیا

یابن الحسن،یابن الحسن

درمان درد عترت و قرآن ظهور توست

داروی زخم های فراوان بیابیا

این مردم قریب به پنجاه شب و روز از اول محرم،گفتم:اول محرم،انگار همین دیروز بود پیرهن مشکی به تن کردیم،دیدید چقدر زود گذشت،محرم و صفر میاد و میره،خوش به حال اونایی که تو این دو ماه عزا یه کاری می کنند،یه عملی انجام میدهند دل امام زمان و بدست میارن،چقدر دنبال این بودی یه کاری کنی امام زمانت رو خوشحال کنی،امشب اومدی شام اربعین بگی یا بقیه الله،منم مثل شما،به تأسّی از شما،شما که فرمودید:یا جدا، فَلَئِنْ أَخَّرَتْنِى الدُّهُورُ ، وَ عاقَنی عَنْ نَصْرِک َ الْمَقْدُورُ،همه ی شما با این فرازها آشنایید،اونایی که زیارت ناحیه خوندند،منم مثل شما،شمایی که فرمودی یا جدا اگه کربلا نبودم،اگه نبودم روز عاشورا یاری ات کنم،یا جدا ، فَلاََ نْدُبَنَّک َصَباحاً وَ مَسآءً؛شب و روز برات گریه میکنم،امام زمان فرمود: وَ لاََبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً،به جای اشک،نه اینکه اشک چشمم تمام بشه،به جای اشک خون گریه میکنم،آقا جان ماهم مثل شما،نه اینکه مثل شما،ما هم به تبعیت از امام زمانمون اومدیم زیر خیمه عزا،حالا که نمیتونیم کربلا باشیم،حالا که از قافله ی کربلایی ها جداشدیم و عقب موندیم،لااقل خودمون رو با گریه به شما برسونیم و نزدیک کنیم،آقاجان،امشب یه نظری به این چشمهای عاشق بینداز،آقای من،مولای من،یا صاحب الزمان:

درمان درد عترت و قرآن ظهور توست

داروی زخم های فراوان بیابیا

دوتا سئوال مقدمه ی روضه منه ، ببینیم چطوری ناله میزنید،این سئوال رو از آقات میکنی،حرف دل شیعه،حرف دل سوخته ی شیعه اینه:

تا کی میان مقتل خون دست و پا زند

جدت حسین با لب عطشان بیابیا

یه سئوال دیگه:امام زمان

تا کی

علماء،سادات،من و ببخشند،شام اربعین ِ اگه نبود،از این یه بیت میگذشتم،آقاجان،روز ،روز مصیبت عمه جان شما زینبه،امروز همه ی مردم یه روضه ی مشترک داشتند،امروز زن و مرد همه یه ذکر مشترک میگفتند،از اول صبح گفتی یا نه؟اگه نگفتی الان بگو،همه با هم یه روضه میخوندند،این روضه:امان از دل زینب،یا صاحب الزمان:

تاکی مهار ناقه ی زینب به دست شمر

با اشک چشم و موی پریشان بیابیا

**********************

متن روضه اربعین امام حسین علیه السلام ـ مرحوم کافی

به جغدی بلبلی گفتا تو در ویرانه جا داری

                                           من اندر بوستان بر شاخه سرو آشیان دارم

بگردان روی از این ویران بیا با من سوی بستان

                                      ببین چندین هزاران سرو و کاج و ارغوان دارم

جوابش داد ای بلبل تو را ارزانی آن گلشن

                                              مرا این بس که ویرانه، مأوی و مکان دارم

اگر ویرانه بد بودی چرا پس دختر زهرا

                              به ویران می نشستی که غمش آتش به جان دارم

ای بلبل! من هم مثل تو چمن نشین بودم می دانی کی ویرانه نشین شدم؟

گذشتم از گل احمر پس از مرگ علی اکبر

                                               به دل، داغ غم ناکامی آن نوجوان دارم

تو بر سر، شورش شمشاد و یاس و ارغوان داری

                                                 من اندر لانه دل، داغ عباس جوان دارم

اُف بر این روزگار! بچه های فاطمه(س) کجا و گوشه ویرانه کجا. چراغها را خاموش کردند. در این تاریکی به یاد یک خرابه نشین باشد. مجلس،خوب مجلسی است حال خوشی هم داریم. روز اربعین هم است، نزدیک زوال ظهر است. آی امام حسین(ع)! این قدر دلمان می خواست امروز کربلا باشیم. آی امام حسین! این قدر دلمان می خواست امروز دور قبرت مثل پروانه بچرخیم. آقایان اهل علم! فضلا! محترمین! رجال فضیلت! متدینین! مذهبی ها! خود امام حسین(ع) هم راضی است که من امروز شما را به حرم این سه ساله ببرم. خدا نکند سرپرست شوی، به خدا سرپرستی خیلی زحمت دارد، مسوولیت دارد. زینب(س) سرپرست بچه ها بود. زینب (س) این همه غمی که دارد باید به همه کارها برسد. بی بی، تمام زنها و بچه ها را خواب کرد. حالا آمد خودش بخوابد. کمتر من این کلمه را با صراحت گفته ام، اما روز اربعین است بگذارید بگویم، آتش بزنم. آی زن و مرد! زینب(ع) آمد روی خاکها بخوابد. تا آمد بخوابد یک وقت دید گوشه خرابه در تاریکیها یک بچه بلند شده، هی می گوید: بابا! بابا! بابا!  ای خدا! چه کار کنم؟ با این همه زحمت من این زن و بچه را خواباندم، باز یکی یکی بیدار می شوند بلند شد آمد جلوببیند چه کسی است؟ دید رقیه است.  امروز برای امام حسین(ع) داد بزنید. رقیه گفت: من بابایم را می خواهم، من پدرم را می خواهم، الان بابایم اینجا بود.

دختر دُر دانه منم       به کنج ویرانه منم    عمه چه آمد به سرم   چرا نیام پدرم

الله اکبر،  الله اکبر

امروز می خواهم نوحه بخوانم، همه با من بخوانید:

دختر در دانه منم     به کنج ویرانه منم    عمه چه آمد به سرم     چرا نیامد پدرم

الله اکبر،  الله اکبر

یک وقت دیدند غلامی آمد یک طبق هم در دستش است. یا الله! یا الله! این بچه دوید جلو روپوش را از روی طبق برداشت، دید سر بریده حسین(ع) است.

عمه بیا گمشده پیدا شده          کنج خرابه شب یلدا شده      پدر! فدای سر نورانیت

سنگ جفا که زد به پیشانی ات  بس که دویدم عقب قافله  پای من از ره شده پر آبله

سر بابایش را به سینه چسباند. صدا زد: بابا! چه کسی مرا یتیم کرد؟ یک وقت دیدند این بچه دیگر ناله نمی کند. وقتی زیر بغل بچه را گرفتند دیدند رقیه جان داده است.

********************

متن روضه اربعین امام حسین علیه السلام ـ مرحوم کافی

نور وجودم از طلوع روی حسین است         ظلمت امکان، سواد موی حسین است

مشی قدم را وصال ذات قِدَم نیست         جنبش سالک به جسجوی حسین است

جان ندهم جز به آرزوی جمالش                       جان مرا دل به آرزوی حسین است

عاشق او را چه اعتناست به جنت                جنت عشاق خاک کوی حسین است

عاشق او را چه غم زمرگ طبیعت                زندگی عاشقان به بوی حسین است

امام حسین! امشب، شب اربعین تو است. ای کاش کربلا بودیم. ای کاش می آمدیم کربلا، دور قبرت می چرخیم. آنهایی که می خواهند  کربلا بیایند کجا هستند؟

بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا              بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا

ای خدا! هر کس تا حالا رفته قبر حسین(ع) را بغل کرده است. اما آی زن و مرد! زینب(س) بدن پاره پاره اش را بغل کرده. ما پیاده می رفتیم کربلا این مردم مسلمان برای زوّارهای امام حسین(ع) احترام می گذشتند. آی بمیرم! زینب(س) را کتک زدند. آی حسین! حسین! حسین! حسین!….

چون شب اربعین است بگذارید چند بیت شعر بخوانم.

سوی شامم می برند این کوفیان با شور و شین

                                                         ای زمین کربلا جان تو و جان حسین

ای زمین کربلا امشب حسین تنها بُود

                                                     نی غلط گفتم که امشب ساروان اینجا بود

اللهم صل علی محمد و آل محمد بحق الحسین یا الله!

*********************

متن روضه اربعین امام حسین علیه السلام ـ مهدی اکبری

نازنین یار،مرا باز ندیدی، باشد

به گمانم دل ازمن تو بریدی، باشد

بود همواره گمانم که مرا می بینی

من همانم که نشستم به امیدی، باشد

بعضی ها خداحافظی کردند که برند کربلا اما نتونستند برن کربلا،بازم توی روضه ارباب نشستند،عیبی نداره،یه روز ماهم میریم کربلا،عیبی نداره

بین بازار غلامان نظر انداخته ای

جنس مرغوب نبودم نخریدی،باشد

دست عشاق گرفتی و حرم بردی

طبق معمول ز من دست کشیدی،باشد

این همه داد زدم،زار زدم،کرب و بلا

این حرم گفتن من را نشنیدی باشد

مهربانی ِ تو مال دگران است چرا

باز ای یار به دادم نرسیدی،باشد

نوبتم نبوده،اربابی و صاحب خونه ای،اختیار خونه ات رو داری کی بیاد کی نیآد،خوشبحال اونایی که اومدن و بدا به حال اونایی که مثل من قرعه ی نیومدن به فالشون خورد. حسین…..

این شب و روزها خیلی زائر داره کربلا،اما بمیرم برا اون خانمی که،خیلی ها اقتدا می کنند بهش، یه جورای خاصی میرن سمت حرم،اما کاروان تا رسید صورت ها قبر از دور پیدا شد،راوی میگه:دیدم این زن و بچه مثل برگ خزان از روی مرکب ها خودشون رو روی خاک می اندازند،همه ناله ی واحسینا دارند،اومدند تا رسیدند به قبله ی عشقشون،خانم حضرت زینب اومد قبر ابی عبدالله رو بغل گرفت. اما نه بذار از شام شروع کنم،همه سوار بر مرکب ها شدند،آقا زین العابدین فرمود عمه جان زینب،یه سرشماری کن کسی جا نمونه،زینب با اشک چشم،سرشماری کرد،متوجه شد سکینه نیست،تا برگشتند تو خرابه رو نگاه کردند،دیدن قبر رقیه رو بغل گرفته،خواهر پاشو دیگه کسی مارو نمی زنه،خواهر پاشو داریم می ریم پیش بابا،پاشو دیگه کسی دست هامون رو نمی بنده،زن های شام اومدند خدمت بی بی جان زینب،گفتند:خانم ما نشناختیم، اگر سنگی زدیم نشناختیم، اگر هلهله کردیم نشناختیم،اگه خاک و خاکستر رو سرتون ریختیم نشناختیم، خانم فرمود:از ما که گذشت ما داریم از شهرتون میریم، اما آی زن های شام یه شیرین زبون،کنج خرابتون جا گذاشتیم، گاهی بیایید بهش سر بزنید،تنهاش نگذارید.

آمدم اینجا دوباره،لشکرت یادش بخیر

قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش بخیر

اولین باری که اینجا آمدم یادت که هست

شد رکابم ساقی ِ آب آورت یادش بخیر

اولین باری که اینجا پهن شد سجاده ام

با اذان دل رُبای اکبرت یادش بخیر

حال من برگشتم اما نه مثل بار قبل

قامت مانند سرو خواهرت یادش بخیر

از امانت داری ام دارم خجالت می کشم

بچه های من فدای دخترت یادش بخیر

روضه ی دیروز ما این بود با بی بی رباب

ای عروس مادر من اصغرت یادش خیر

من خودم اینجا به جسمت پیروهن پوشانده ام

دست باف یادگار ِ مادرت یادش خیر

رفتی و با اشک هایم بدرقه کردم تو را

ای برادر این وداع آخرت یادش بخیر

ساربان در پیش چشمان خودم حراج کرد

گوشواره ها نه،انگشترت یادش بخیر

***

من زینب ِ سر گشته ام

از شهر غم برگشته ام

دنبال یک گم گشته ام

که نور عین ِ

با قلب پر آه آمدم

با درد جانکاه آمدم

زیارت ِ شاه آمدم

شاهم حسین ِ

از وقتی که بوسیدمش،یک اربعین گذشته

من که چشام نمی بینه،قبرش کجای ِ دشته

حالا که بهت رسیدم می خوام درد و دل کنم داداش،این حرفارو زینبت داره می زنه داداش

وقتی سرت به نیزه شد

تموم چشم ها هرزه شد

چیزی که بی اندازه شد

مشت و لگد بود

غریب نوازی شون باسنگ

یتیم نوازی شون با جنگ

مهمون نوازی شون چه ننگ

یا حرف بد بود

دیگه نماز خوندن برام سخته حتی نشسته

داغ رقیه ات بدجوری کمرم رو شکسته

رد رَسَن بر گردنم

نشون ِ شلاق رو تنم

والله با جون کندنم،اینجا رسیدم

دورم همه مردای مست

حرمت ِ زینبت شکست

ببین شدم عصا به دست

دیگه بریدم

از بس تو صورتم زدند،چشام سیاهی میره

داداش تو هم دعا بکن،که زینبت بمیره

عشقت نذاشت، نه همسری نه مادری بفهمم

تو هم دعا کن بمیرم،تا برسم به سهمم

حسین غریب مادر،حسین غریب مادر

همه ی این صحنه ها جلوی این زن و بچه زنده شد،هر وقت به گودال نگاه می کردند،آه از نهادشون بلند می شد،رباب اومده پشت آثار خیمه ها،اون گودال کوچلو و پر از خون رو داره نگاه میکنه،هر کی یه حالی داره ،یه وقت زینب دید دوباره سکینه نیست،تا از دور نگاه کردن دیدن اومده دم علقمه،یه ظرف آب دستش گرفته،عمو پاشو،عمو پاشو خجالت ِ سکینه رو ببین،عمو ببین سیراب برگشتم،عمو ببین برات ظرف آب آوردم،هر جا نشستی ناله بزن حسین…….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.